Sunday, July 18, 2010

ب1 سیصد میلی گرم


معده اش درد می کند، به اندازه ی سکوت های طولانی ِ مصلحت اندیشانه ی این روزها. سینه اش تیر می کشد به خاطر بادکنک صورتی رنگِ نازکی که مدام باد می شود و بادش از منفذی ناشناخته در می رود، و دوباره باد می شود. دلش تنگ شده برای وقتهایی که نیازی به تلاش برای ایده آل بودن نداشت. دلش می خواست، موهایش را از ته بتراشد و زیر آفتاب ملایم پاییز به سینه دراز بکشد . دلش می خواست پا برهنده برود توی تراس و با برگ بنجامین های تر و تازه ور برود. بعد کف پاهای سیاهش را توی دستشویی با صابون صورت بشورد و بدون آنکه کسی راجع به زاویه ناخن های پایش قضاوت کند، آنها را به قرمزترین و براق ترین لاکی که توی کشوی میز توالتش دارد، آغشته کند.
مورد قضاوت قرار گرفتن، چشم چپش را می پرانَد. دکتر برایش ویتامین ب 1 تجویز کرده، آن هم هر روز. ب1 بد بو ترین ویتامین روی زمین است. بوی ادرار می دهد. اما هنوز آنقدر دیوانه نشده که ب 1 مصرف کند.
او باید حواسش به خیلی چیزها باشد. به اینکه دستهایش توی آفتاب تیره نشوند. به اینکه وقتی از ته دل می خندد، زیر چشمها و اطراف لبش چقدر چین می خورد و چقدر زشت خواهد بود اگر لثه ها از بالای دندانها دیده شوند.
چشم هایش شروع کردند به پریدن. عاشق آن بود که در خیره شدن به نقطه ی نامعلوم، رکورد بشکند، اما نمی دانست هر چه رکوردش بالاتر باشد، یعنی چشمش بیشتر تنبلی دارد. وقتی فهمید، چشم هایش شروع کردند به پریدن.
چشم هایش می پرند. انگار افتاده باشند توی معده اش و هی قل بخورند و در اسید های چسبناک بخیسند و هیچ وقت هضم نشوند. مثل خیلی چیزهای دیگر که می خورد، و توانایی ِ هضمشان را ندارد. گرسنه است. و فعلا ب1 تنها پیشنهاد دکتر می تواند باشد برای رفع اثرات جانبی ِ مصلحت اندیشی های دیرهضم


پونه اوشیدری
pooneh oshidari

7 comments:

  1. این تکه اش را خیلی دوست داشتم. معده اش درد می کند، به اندازه ی سکوت های طولانی. یک جور مالیخولیا وار خوبی می نویسی گسسته و نامربوط و دوست داشتنی

    ReplyDelete
  2. webloge jaleb va neveshtehaye ajibi dari.
    mamnoon ke sar zadi!

    ReplyDelete
  3. مثل همیشه قشنگ و محکم بود
    و...
    تا وقتی بادش از منفذی ناشناخته در می رود، نمیترکد، مگر اینکه سرعت باد شدن بیشتر از سرعت در رفتن باشد

    ReplyDelete
  4. به روز شده با :
    پرتره ، فلاپی ، کاست

    ReplyDelete
  5. خیلی خیلی قشنگ بود پونه
    چقدر دوست داشتم اینو

    کاش اون بادکنکه بترکه
    کاش آدم بتونه چیزی باشه که می خواد
    طوری که می خواد
    بی واهمه محک خوردن
    بی واهمه از نگاهی که داره محک می زنه

    ReplyDelete
  6. سامان: آره سرعت باد شدن و باد در رفتن یکسانه... نمی ترکه
    حیاط خلوت: مرسی سرور عزیزم. آره ای کاش... ولی امکان نداره

    ReplyDelete