چشمهایش درد می کرد.
نشست روی تخت و زانو هایش را همان طور که از بچگی عادت داشت، از دو طرف خم کرد. سه سالش که بود، این روش نشستن را کشف کرد. مادرش می گفت که این جوری نشستن پای آدم را کج می کند. همه آدم ها وقتی روی زمین می شینند زانو هایشان را به داخل خم می کنند، نه به بیرون.
وقتی آن دو تا گوی دردناک توی کاشه چشمش می چرخیدند، انگار صد تا بچه 6-7 ساله نق نقو هم زمان جیغ می کشیدند، انگار که دلشان از آن کیک های خامه ای پشت ویترین بخواهد.
دست هایش را توی لیوان چای سرد خیساند تا انگشت هایش خنک شوند. توی یک سریال تلویزیونی شنیده بود چای سبز معجزه می کند. (این را مادر شوهر به عروس گفته بود) .انگشتهایش را که روی پلک هایش گذاشت، جیغ بچه ها تبدیل شد به بغض.
یعنی چه چیزی ممکن است توی چشمش رفته باشد؟
پاهایش را دراز کرد. زانوهایش کج نبودند. یعنی مادرش وسواس داشت؟
...
دو تا گوی دردناک را از کاسه در آورد. گذاشت توی یک نعلبکی بلور. از توی کشوی اول میز توالت، لاک صورتی پرنگ را برداشت و ناخن های پایش را لاک زد. مادرش همیشه می گفت، پر رنگ برای پا، کم رنگ برای دست.
انگشت های پایش را تکان داد. چشم های توی نعلبکی چشمک زدند.
...
مادرش راست می گفت... لاک پر رنگ معجزه می کند
پونه اوشیدری
pooneh oshidari
نشست روی تخت و زانو هایش را همان طور که از بچگی عادت داشت، از دو طرف خم کرد. سه سالش که بود، این روش نشستن را کشف کرد. مادرش می گفت که این جوری نشستن پای آدم را کج می کند. همه آدم ها وقتی روی زمین می شینند زانو هایشان را به داخل خم می کنند، نه به بیرون.
وقتی آن دو تا گوی دردناک توی کاشه چشمش می چرخیدند، انگار صد تا بچه 6-7 ساله نق نقو هم زمان جیغ می کشیدند، انگار که دلشان از آن کیک های خامه ای پشت ویترین بخواهد.
دست هایش را توی لیوان چای سرد خیساند تا انگشت هایش خنک شوند. توی یک سریال تلویزیونی شنیده بود چای سبز معجزه می کند. (این را مادر شوهر به عروس گفته بود) .انگشتهایش را که روی پلک هایش گذاشت، جیغ بچه ها تبدیل شد به بغض.
یعنی چه چیزی ممکن است توی چشمش رفته باشد؟
پاهایش را دراز کرد. زانوهایش کج نبودند. یعنی مادرش وسواس داشت؟
...
دو تا گوی دردناک را از کاسه در آورد. گذاشت توی یک نعلبکی بلور. از توی کشوی اول میز توالت، لاک صورتی پرنگ را برداشت و ناخن های پایش را لاک زد. مادرش همیشه می گفت، پر رنگ برای پا، کم رنگ برای دست.
انگشت های پایش را تکان داد. چشم های توی نعلبکی چشمک زدند.
...
مادرش راست می گفت... لاک پر رنگ معجزه می کند
پونه اوشیدری
pooneh oshidari
awkh Pooneh!doost dashtam kheili!:)
ReplyDeleteوقتی آن دو تا گوی دردناک توی کاسه چشمش می چرخیدند، انگار صد تا بچه 6-7 ساله نق نقو هم زمان جیغ می کشیدند
ReplyDelete..
اینو خیلی دوست داشتم
اینجور وقتا باید چشما رو از تو نعلبکی ورداشت باحاشون یه قل دو قل بازی کرد
merC Haleh joon
ReplyDelete...
are soroor, dafe dige haminkaro mikonam :)
rasti tasviresho dir tar gozashtam :P age dide beshe albate
LIKE
ReplyDeleteالان ديدم البته
ReplyDelete:p
من همه ش 2 سالمه چرا ازين چيزا بهم نشون مي دي :))
شوخي كردم
مي دوني همه فكرم پيش اون آدم پشت سريه گمونم مامان لاك صورتي باشه شايدم مادر شوهرش
خیلی زیبا بود...
ReplyDeleteراستی اون دو تا گوی توی نعلبکی چطوری چشمک زدن ؟
:)
:D
ReplyDeletekhob ye joori cheshmak zadan dige :P
mamnun
لایک
ReplyDeleteکاش منم می تونستم دو تا گوی دردناکم را از کاسه دربیاورم.
ReplyDeleteولی خیلی جرات می خواهد
CHEGHADR FORME KHENUMEE KHOOOOOBE MERCIII
ReplyDeleteمرسی سوده
ReplyDelete:)
...
مازیار: جرات نمی خواد که ...
مرسی پرستو