از مدرسه که برمی گشتم، یادم رفت جیبم سوراخ است و خواب هایم باریک.
یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا این است که وقتی حوصله کار کردن نداری، روی یک چیز الکی، چیزهای الکی بنویسی و با یک پاک خوب، پاکشان کنی. خط های الکی بکشی و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی. گردالی های الکی ِ چاق یا دراز بکشی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی....
جلوی کتاب فروشی ایستادم... به شیرینی فروشی فرانسه فکر کردم... یادم رفت قهوه خوب نیست، نان خامه ای خوب نیست، دید زدن آدم ها از پشت شیشه شیرینی فروشی خوب نیست.
جیب هایم بوی شکلات تلخ می داد. پل سیدخندان بوی ادرار. .... یادم رفت، خانه ما سید خندان نیست
یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا این است که وقتی حوصله جواب دادن نداری، روی یک چیز الکی، حرف های خیلی بدِ الکی بنویسی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی
از مدرسه که بر می گشتم، یادم رفت که ساعتم را موریانه ها خورده اند... و کفش هایم اصلا برازنده ی یک دختر 25 ساله نیستند. (نه! ساعتم آنقدر باریک نبود که از سوراخ جیبم بیرون بیفتد! ساعتم بزرگ بود. سنگین بود و بوی شکلات مذاب می داد.)
هوا که تاریک شد ، نشستم لب جدول خیابان. شکلات تلخ توی دستم آب شده بود...به آسمان نگاه کردم که صورتی بود. انگشت هایم مزه ی یک روز الکی را می دادند. انگار که حوصله ی زندگی کردن را نداشته باشی، بخواهی روی یک چیز الکی، یک آدم الکی بکشی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکش کنی
یادم رفت، شکلات خوب نیست، قهوه خوب نیست، کفش کتانی تخت خوب نیست، نان خامه ای خوب نیست
اما
همه ی چیز های الکی به درد همین روزها می خورند
.
.
.
خوبیش اینه که اگه باز هم تصویر دیده نشد عیب نداره، چون یه تصویر الکیه!
پونه اوشیدری
pooneh oshidari
یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا این است که وقتی حوصله کار کردن نداری، روی یک چیز الکی، چیزهای الکی بنویسی و با یک پاک خوب، پاکشان کنی. خط های الکی بکشی و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی. گردالی های الکی ِ چاق یا دراز بکشی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی....
جلوی کتاب فروشی ایستادم... به شیرینی فروشی فرانسه فکر کردم... یادم رفت قهوه خوب نیست، نان خامه ای خوب نیست، دید زدن آدم ها از پشت شیشه شیرینی فروشی خوب نیست.
جیب هایم بوی شکلات تلخ می داد. پل سیدخندان بوی ادرار. .... یادم رفت، خانه ما سید خندان نیست
یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا این است که وقتی حوصله جواب دادن نداری، روی یک چیز الکی، حرف های خیلی بدِ الکی بنویسی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکشان کنی
از مدرسه که بر می گشتم، یادم رفت که ساعتم را موریانه ها خورده اند... و کفش هایم اصلا برازنده ی یک دختر 25 ساله نیستند. (نه! ساعتم آنقدر باریک نبود که از سوراخ جیبم بیرون بیفتد! ساعتم بزرگ بود. سنگین بود و بوی شکلات مذاب می داد.)
هوا که تاریک شد ، نشستم لب جدول خیابان. شکلات تلخ توی دستم آب شده بود...به آسمان نگاه کردم که صورتی بود. انگشت هایم مزه ی یک روز الکی را می دادند. انگار که حوصله ی زندگی کردن را نداشته باشی، بخواهی روی یک چیز الکی، یک آدم الکی بکشی، و با یک پاک کنِ خوب، پاکش کنی
یادم رفت، شکلات خوب نیست، قهوه خوب نیست، کفش کتانی تخت خوب نیست، نان خامه ای خوب نیست
اما
همه ی چیز های الکی به درد همین روزها می خورند
.
.
.
خوبیش اینه که اگه باز هم تصویر دیده نشد عیب نداره، چون یه تصویر الکیه!
پونه اوشیدری
pooneh oshidari